مرا پناه دهید ای زنان...

ساخت وبلاگ

بیست نفری از دوستان بیست سال پیش دانشگاه را دور هم جمع کردم در خانه شمال و لذتی  می برم شگرف

در انبوه گوشتهای بدنشان، چروک های صورتشان و موهای سفیدشان، آن دختران جوان  سابق را جستجو می کنم  و  از جای پای زمان حیرتزده می شوم

اما عجیب اینکه این بدن جدیدشان را بیشتر دوست دارم، سینه هایی که شیر داده، شکمهایی که زاییده، دستهایشان که از کار خانه زمخت شده

با سرو صدا خرید می کنند، تصمیم برای پخت غذا می گیرند، آشپزخانه را پر از عطر و طعم کرده اند، 

و مدام در حال گفتگو های گروهی هستند، درددل می کنند، یکی از اینکه پسرش خانه را ترک کرده می گرید، دیگری از دخترش که پشت کنکور مانده، سومی از سرطانی که پشت سر گذاشته

بی هوا آهنگ می گذارند و می رقصند،  بی اعتنا به رقص، بی اعتنا به موسیقی 

عصرها در تراس رو به باغ می نشینند و خاطره می گویند و می خندند، از پدر شوهری بیوه ای که هوس زن گرفتن کرده و با  سگش درباره همسر آینده صحبت می کند تا بقیه را شیر فهم کن  ، شوهری که در جمع جوگیر می شود و چرت و پرت می گوید و  مادرشوهری که هنگام مهمانی ها خودش را به غش می زند

شبها تا دیروقت در لحافها ی که به جای تشک در کف خانه پهن کرده اند ، می غلتند و  وراجی می کنند و نمی گذارند بقیه بخوابند

از خاطرات دانشجویی هم می گویند اما خیلی دور است ، 

می دانم که دو روز دیگر به خانه و سر کار بر می گردند و دوباره در نقش مادری و همسری و کارمندی فرو می رونداما فعلا با کودکی رها و آزاد در حالی بازی با کارتهای  تیزبین مناسب سنین سه تا هفت سال هستندو جیغ می زنند و تقلب می کنند  و  به تصویر بمب ساعتی می گویند، بادکنک سیاه!!

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : پناه,دهید,زنان, نویسنده : 9gistelad بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 12:51