حتی پس از چهل سال

ساخت وبلاگ

شما مرا به نام گیس طِلا می شناسید، نویسنده وبلاگی که تخیلش کرده اید و بارها  آن تخیل را برای من توصیف کرده اید

که مرا شاد و شوخ می بینید، که مرا شجاع و متهور می شناسید ، مرا کسی می بینید که بر سرنوشت خود یله زده است

و هیچکدام به ذهنتان نمی رسد که من هنوز  خواب پایان کودکی ام را می بینم 

کودکیی  که با برخورد راکت های سیاه به پشت خانه های سازمانی پادگان قلعه شاهین به پایان رسید

جنگ مرا از دشت  بابونه و شقایق  های زاگرس پرت کرد به دنیای وحشتناکی که  در آن پدر شاد و جوانم  در جبهه هایش ناپدید شد و نه سال بعد غریبه ای به خانه بازگشت، مادرم به زنی افسرده و سیاهپوش تبدیل شد و هیچوقت به قهرش با دنیا پایان نداد

و من هنوز هم به نزد مشاور می روم تا  بتوانم آن سالهای سکوت و سرما را در زیرزمین خانه دایی بزرگه فراموش کنم

سالهای که هر روزش چسبیدن به آن ضبط قدیمی برای شنیدن  خبرهای جنگ بود

و آرزوی اینکه ، این عملیات در غرب نباشد

جنگ را نباید آغاز کرد چرا که پایان ندارد ،عین نفرین های قدیمی تا هفت نسل ادامه دارد

و من همیشه تخیل می کنم که اگر جنگ رخ نداده بود، آن همه نیروی که در این سالها صرف جنکیدن با ترسهایم کردم 

موجب چه افرینش های که نمی شد  

  

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 8:33