در ماشین سکوت است ، از چرتم بیدار می شوم، صندلی جلو نشستم، راننده سواری تهران شمال آشناست، مرا به مسافر صندلی عقب معرفی می کند و می گوید، خانم دکتر خواهر قیامت من است، نشنیده بودم این اصطلاح را ، خواهر در قیامت
تعریف می کند از روستایش و کشاورزی و کندوی عسل واقعی که دارد، عسلی بدون شکر، خالص و از زخمها و دردهای می گوید که آن عسل درمانش می کند
بعد از ردیف کردن بیماری ها با حسرتی طنزالود می گوید: اما تنها زخمی که درمان ندارد زخم زبان است ، حتی با عسل
مسافر پشت سری می گوید: اونو عزرائیل درمان می کند
گیس طلا...برچسب : خندیدم, نویسنده : 9gistelad بازدید : 28