زنگ زد که دارم می روم سفر ، می آیی؟
گفتم می آیم
و راه افتادیم
زنی زیبا و با کلاس است، همسر و مادری کوشا ، به سختی درس خوانده و رییس شرکت خودش است
حالا می خواست چند روزی با خودش خلوت کند
همسر و فرزندانش در اقدامی گروهی اعلام کرده بودند که از او رضایت ندارند، هر شب غذا نمی پزد و خانه همیشه برق نمی زند و لباسهای آنان همیشه شسته و اتو شده نیست
آمده بود از خود بپرسید که چه کند تا همه راضی باشند
هنوز به ذهنش نرسیده بود که شاید حق با آنها نباشد
گیس طلا...برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 28