یک روز خوب

ساخت وبلاگ

صبح از خواب بیدار شدم و فهمیدم که اینترنت ندارم، نه که ندارم، در واقع شارژ ایپدم تمام شده و سیم شارژر خراب، با خودم گفتم چه خوب، یک روز بدون اینترنت،وووووو غلط کردم حتی یکساعت هم دووام نیاوردم و 

فقط برای جبران احساس گناهم  بابت اعتیادم، تصمیم گرفتم پیاده تا میدوون روستا بروم

هوا هنوز گرم نشده بود بنابر این توانستم از موسیقی درونم، گلهای کاغذی و صدای باد در درختان سپیدار لذت ببرم

تنها غصه ام آشغالهای دم سوپری  است، روستای من خیلی تمیز است و دیدن این بخش کثیف آزارم می دهد، تازگی ها متوجه شدم بیشتر آشغال ریزهای اطرافم مذکرند، پسران دانشجو، پسربچه های روستا و  مردان کوچه و خیابان

کار نیاز به تحلیل دارد که چرا؟

در مسیر اشغالها را جمع کردم و در سطلها انداختم و همزمان ورزش گردن و شانه را هم انجام دادم  و از گلها عکس گرفتم تا رسیدم به مغازه و سیم شارژر خریدم

من این ایپد را سه تومن خریدم چند سال پیش، و فکر کنم همینقدر هم پول سیم شارژر دادم!  آقا اصلا اپل یک باگ بزرگ در کیفیت سیم و دو شاخه شارژر داره، دست به دست کنید برسه به کارخونه قربون دستتون، چه وضعشه؟

بعد رفتم میوه فروشی  ، تصمیم گرفتم کمتر از سوپر و بیشتر از میوه فروشی خرید کنم، سالم خوری مثلا

در مغازه میوه فروشی با مردی آشنا شدم که خرج عروسی فقرای روستا را می داد و  حالا میوه برای روزه داران فقیر می گرفت، اطلاعات را میوه فروش یواشکی به من داد و من به قیافه معمولی مرد خیر نگاه می کردم و اخرین زمزمه میوه فروش را: خیلی هم پولدار نیستا....

اژانس گرفتم و اومدم خونه، سر راه یک در و پنجره ساز را بلند کردم اوردم خونه که توری بزنه برا پنجره ها

مرد گفت که روستای من بهترین مردم منطقه را دارد و کلی ذوق کردم

مرد که رفت با خریدم یک غذای سالم بخار پز درست کردم  و خوردم و رفتم سراغ برگه های امتحانی و دست خطها ی فاجعه

امسال دانشجوهای خوبی داشتم و اینقدر نظرات گادامر و هایدگر در باب هنر را خوب نوشته بودند که احساس کردم از من بهتر گرفتند قضیه را

خسته که شدم رفتم در مسیر باد خنک روی تخت خوابیدم ، دلچسب بود

بیدار که شدم به سراغ درخت های آلبالو رفتم، دو تا درخت دارم که در این دوسال یک دونه آلبالو ندادن، امسال بابایی باشون حرف زد و کود داد و آبیاری و نتیجه محشر بود

دو سبد آلبالو چیدم و چون  حس مربا درست کردن ندارم، می خوام تبدیلشون کنم به آلبالو خشکه

بعد رفتم درخت انگور آویزان را به لوله گاز طناب پیچ کردم، یک روزی باید طاق بزنم برای این دختر رز، داره بزرگ می شه

علفهای هرز را چیدم و روی سکو نشستم و از دو دایره بزرگ گلهای میمونی که امسال کاشتم ، لذت بردم

آنقدر آنجا نشستم و به زاغی های روی انجیر و شانه بسرهای عاشق نگاه کردم  تا آسمان صورتی شد و پشه ها زیاد

برگشتم داخل خانه تا سریال جدیدم را شروع کنم 

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 18:40