در آزمایشگاه نشسته بودم منتظر خون گرفتن، در صندلی های روبرو دیدم بقیه خانمهای که در وضعیت من بودند، همه موقع فرو رفتن سوزن چشمهایشان را می بستند و رو بر می گرداندند،
سعی کردم بیاد بیاورم که من هم عادت دارم چشم ببندم یا نه که خانم متصدی گفت دستم را روی میز بگذارم ، در انتهای کار متوجه شدم که من نه تنها چشمهایم را نمی بندم و تمام پروسه خون گیری را نگاه می کنم که حوصله متصدی را با سوالات و وراجی هایم سر می برم:
چرا رنگش اینقد تیره است؟
چرا از سیاهرگ خون می گیرید؟
چرا تکونش می دید؟
چرا شیشه ها اندازه شون با هم فرق داره؟
هر کدوم برای چیه؟
گیس طلا...برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 13