و دست و دلم می لرزد که مبادا

ساخت وبلاگ

خانه را آب و جارو کردم، مبلها را طوری جابجا کردم که دو جای خواب برای مادرک و بابایی درست شود، هیجکدام روی تخت نمی خوابند. برای یکی پتوی نرم گذاشتم برای دیکری پتوی سفت، ملافه های شسته  شده  روی   پتو کشیدم و بالش هایشان را مشخص کردم، برای یکی بالش بلند برای دیگری بالش کوتاه

، رو انداز کلفت برای یکی نازک برای دومی

بخاری ها را زیاد کردم و کتری را روی آن گذاشتم

رفتم خرید و انواع دمنوش برای بابایی و انواع سبزیجات شمالی برای مادرک گرفتم

عصری رفتم آرایشگاه  تا مبادا چشمان تیز مادرک تار سفیدی بر بالای پیشانی ام ببیند.  گل ها و درختهایم را نکاشتم تا به بابایی بگویم: من نمی توانم اینها را بکارم ،کار خود شماست   و او غرق افتخار شود

حالا در مهتابی نشسته ام و منتظرم صدای چرخ ماشین روی شنهای کوچه را بشنوم  

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:02