خانه را آب و جارو کردم، مبلها را طوری جابجا کردم که دو جای خواب برای مادرک و بابایی درست شود، هیجکدام روی تخت نمی خوابند. برای یکی پتوی نرم گذاشتم برای دیکری پتوی سفت، ملافه های شسته شده روی پتو کشیدم و بالش هایشان را مشخص کردم، برای یکی بالش بلند برای دیگری بالش کوتاه
، رو انداز کلفت برای یکی نازک برای دومی
بخاری ها را زیاد کردم و کتری را روی آن گذاشتم
رفتم خرید و انواع دمنوش برای بابایی و انواع سبزیجات شمالی برای مادرک گرفتم
عصری رفتم آرایشگاه تا مبادا چشمان تیز مادرک تار سفیدی بر بالای پیشانی ام ببیند. گل ها و درختهایم را نکاشتم تا به بابایی بگویم: من نمی توانم اینها را بکارم ،کار خود شماست و او غرق افتخار شود
حالا در مهتابی نشسته ام و منتظرم صدای چرخ ماشین روی شنهای کوچه را بشنوم
گیس طلا...برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 28