گیس طلا

متن مرتبط با «سن که رسید به پنجاه» در سایت گیس طلا نوشته شده است

نپرسیدم، چون لازم نبود!

  • دوستم تصادف کرده، ماشین داغون شده اما خودش خوشبختانه سالمه، به چند تا از دوستای مشترک گفتم تا جهت دلداری بهش زنگ بزنند و تمام اون دوستای مشترک پرسیدند: کی مقصر بود؟-نمی دونم-نمی دونی؟ چرا نپرسیدی؟و من گیج می شم، همچین مواقعی رها همیشه به من می خنده و می گه: آخه واسه تو سوال ایجاد نمی شه !واقعیت اینکه آگاهانه نپرسیدم، برفرض که اون مقصر بوده ، جز اینکه به خاطر این سوال  حس بدی پیدا کنه،  چه فایده ای داره؟حالا دانستن این اطلاعات که تقصیر کی بوده، به چه درد من می خوره؟ ,نپرسیدم، ...ادامه مطلب

  • به دلم نشست

  • همسایه روستا در زده و مرا برای جشن نوه دار شدنش دعوت می کنه،  زن در حال صحبت می گه:  فقط اهل ده را دعوت کردیم غریبه بینمون نیست دیدم مرا هم یکی از اهالی روستا می داند ,نشست ...ادامه مطلب

  • اشاره به ویزیتی که من به دکتر روانشناسم می دهم

  • داشتم ماجرای امروز را برای رها تعریف می کردم که شخصی کاملا مودبانه به من توهین کرد و من کاملا غیر مودبانه جوابش را دادم و او هم فرار کرد از اتاق بیرون رفت بعد هم شاهد ی که در صحنه حضور داشت با حیرت گفت : بدجور زدید در برجکش، چه طور اینطور با آرامش منفجر می کنید؟ رها می خنده می گه :می گفتی داداش خرج کردم براش ! ,اشاره,ویزیتی,دکتر,روانشناسم ...ادامه مطلب

  • نظرسنجی

  • دوقلوها نگران هستند که پشه نیششان بزند، دارم دلداریشان می دهم که پشه مرا نیش می زند نه آنها را چون من خوشمزه تر هستم  وسط بحث شدیدی هستیم که کی مزه چی می ده یک دفعه چشمشون به یه سوسک بزرگ می خوره که از بالکن داشت وارد می شد منتظر ترس و جیغ و دادشون بودم که شنیدم دارن بهم می گن : از سوسکه بپرسیم کدوم خوشمزه تریم؟ بعد به من نگاه کردند می گن ،:تو ازش بپرس و یکی داشت یواشکی  به سوسکه می گفت: بگو من خوشمزه ترم  ,نظرسنجی ...ادامه مطلب

  • چنان لذتی در جملات و صدا و سیمایش بود که دلم خواست امسال محرم بادیه به دست پشت در هیاتشان بشینم

  • من فقط سوار تاکسی بودم و پیرمرد راننده در بین راه اجازه گرفت که پیاده شود و خرید کند. متعجب شدم از کارش اما اجازه دادم. در بازگشت نانی خریده بود که بین ان خرما بود و انقدر تعارف کرد که من هم لقمه ای خوردم و گفتگو در باب شیرین غذا آغاز شد مرد از نان های قدیمی که ننه اش می پخت تعریف کرد و حالا غذاهایی که خودش درست می کند .   ابگوشتی که برای هیات درست می کند و بعد از پخت گوشتها، انها را از اب جدا می ,چنان,لذتی,جملات,سیمایش,خواست,امسال,محرم,بادیه,هیاتشان,بشینم ...ادامه مطلب

  • منظور دوستم از اینکه شرق امنیت نداره چی بود یعنی؟!

  • در حال کشف محله جدید هستم یک آب میوه فروشی که  ارزانترین و پر ملاط ترین آب هویج تهران را دارد! آرایشگاهش  را دوست نداشتم، همچین صورتم  را می چرخاند که آرتروز  گردنم عود کرد، اما در همان خیابان یکی دیگه پیدا کردم که  سیبیل ها در بیاد، ماه دیگه تجربه اش می کنم یک نجاری مهربون پیدا کردم که برام پایه زیر تخت جور کرد، چرا من اینقدر نجاری را دوست دارم، بوی خاک اره... سوپری  خوش اخلاقش داشت با پسری که از این عطر فسقلی ها خریده بود شوخی می کرد که بشرطی پس می گیرم که استفاده کرده باشی! تعمیر کار یک عالمه علاوه بر میوه فروشی های ارزون، از این گاری  های دوست داشتنی زیاد رد می شدن که دیگه قیمت را بدجور شک,منظور,دوستم,اینکه,شرق,امنیت,نداره,بود,یعنی؟ ...ادامه مطلب

  • و نه خیر !تخت در اتاق کوچیکه جا نمی شه، راه به بالکن و کمد را می بنده

  • شب اول که  در پایان اسباب کشی موندم تو خونه، خوش خواب را بزور انداختم تو اتاق کوچیکه و بیهوش شدم، تا یکی دو هفته بعد که بقیه خونه را مرتب می کردم، هر شب همونجا ولو می شدم  تا وقتی نوبت اتاقها رسید،  دیدم بهتره که اتاق بزرگه بشه، اتاق خواب بنابراین  بساط تخت را این طرف آوردم و یک اتاق خواب خوشگل آبی اونجا راه انداختم  گبه قدیمی  و کتابخونه را هم بردم در اتاق کوچیکه ظاهرا همه چی سر جاشه کاملا شیک و مجلسی فقط یک نکته کوچولو وجود دارد: من هر شب تو اتاق خواب   روی تخت می خوابم، صبح ها می بینم تو همون اتاق کوچیکه ، روی گبه از خواب بیدار شدم! ,خیر,تخت,اتاق,کوچیکه,نمی,شه،,راه,بالکن,کمد,بنده ...ادامه مطلب

  • مضحک و دردناک که خانمهای ازدواج نکرده هم سن خودم بیشتری تبریکات را گفتند!!

  • در حیرتم از آدمهاییکه روز دختر را به من ٤٧ ساله تبریک می گننکنید اقا جان نکنیداین تبریک از  تقسیم بندی  ناجوری در ذهنتان حکایت دارد، به دوستم که بیوه است تبریک نمی گویید، به من چون ازدواج نکردم تبریک می گوید، زشت است جان مادرتان، نکنید, ...ادامه مطلب

  • بعد هم پیغام داده تو چرا رفتن را به بودن با یک مرد ترجیح دادی

  • دختر برای اولین ناهار دعوت شده به خانه پسرخانه بسیار کثیف بوده و خود پسر هم، مشخص است که هیچ تلاشی  برای تمیزی خود و خانه نکرده استسپس مدت طولانی در وصف کمالات خود داد سخن داده و هیچ خبری از ناهار نبوده تا ساعت چهاربعد پسر گفته برم ناهار بخرمرفته بیرون برنج, ...ادامه مطلب

  • خلاصه اینکه تجربهخوبی بود و احتمالا سالی یکبار تکرارش خواهم کرد

  • خب نتیجه اولین تجربه رژیم و اولین تجربه خام گیاهخواری را باهاتون در میون می دارم دکتر به دلیل کیست ها پیشنهاد داد که این رژیم را شروع کنم و هدف کاهش وزن نبود اولا دوما  رژیم مجموعه ای است از سالاد و میوه و آجیل و   دوای  عطاری به قول شیرازی ها برای دوره بیست روزه هزینه آجیل و خرید عطاری دویست هزار ت, ...ادامه مطلب

  • حالا تو هی بچسب به کار و پول و عشق

  • اینکه همه می میریم خیلی خوب است، یک جوری حلال همه دغدغه هاست اونی که اذیتت می کنه می  میره تویی که اذیت شدی می میری چیزی که براش نگرانی بی اهمیت می شه حتی درد فراق عشقی هم کم می شه چون جفتتون می میرید بی پولی و قرض و قسط هم احمقانه می شه چون می میری  و خونه و ماشینه بی فایده می شن البته که باید برای این دو روز دنیا برنامه داشت و تلاش کرد و  اهداف و موفقیت وفلان و بیسار اما واقعا خیلی خوبه که همه می میریم،  برای همین فقط باید حالشو ببریم، چون بالاخره می میریم , ...ادامه مطلب

  • و مدام می خورن به انگشت کوچیکه دلمون

  • میز کامپیوتری که شده بود میز آشپزخونه،  یه بوفه کوچولو  که همیشه انگشت کوچیکه بهش گیر می کرد،  یه میز آرایش که پر از سوراخ سمبه های تزیینی بود که همیشه خاک توش می رفت و نمی شد پاکش کرد ، یه کتابخونه بزرگ که طبقاتش گود شده بود و رو اعصابم بود همه را دادم یک خیریه برد الان به جای خالیشون نگاه می کنم و, ...ادامه مطلب

  • یا اونایی که می گیرن، کامنت نمی دارن؟

  • من خیلی ساله می نویسم ، حقیقتش هیچوقت نشمردم برای همین الان نمی دونم باید بگم چند سال، یکی که  خوصله داره بره بشماره اما به مرور داره اتفاقاتی تو کامنتهام می افته که مجبورم در موردش  ازتون سوال کنم آیا مطالبی که من می نویسم نا مفهومه؟ یا شما در آنها فقط روزمره گی می بینید؟  قبلا کامنتها مستقیم منظور, ...ادامه مطلب

  • مرگ که حقه خو

  • امروز اینقدر کلاغها غار غار و قار قار کردند که از خواب پریدم این موقع ها مادربزرگم می گفت  زلزله می خواد بیاد اما هرچی فکر کردم دیدم یه زلزله ارزش اینو نداره که من لباس بپوشم و بیام بیرون بنابراین پنجره را بستم فقط و دوباره  خوابیدم , ...ادامه مطلب

  • و رویاهای که می آیند

  • ترم تموم شد، من می خوابم، می خورم، سریال نگاه می کنم و دوباره می خوابم، خستگی طولانی در تنم جا خوش کرده  سوالها را طراحی کردم، بعدش امتحانات است و بعد تصحیح اوراق و بعد از اون.... سفر هنوز تصمیم ندارم کجا خواهم رفت، شمال هند که تابستانها خنک است یا تاجیکستان، یا بخشهای  از گرجستان که سفر قبل از دست دادم، به مراکش و بقیه افریقا هم فکر می کنم  و دوباره زیر کولر به خواب می روم  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها