گیس طلا

متن مرتبط با «سادگی شگفت انگیز است» در سایت گیس طلا نوشته شده است

چنان لذتی در جملات و صدا و سیمایش بود که دلم خواست امسال محرم بادیه به دست پشت در هیاتشان بشینم

  • من فقط سوار تاکسی بودم و پیرمرد راننده در بین راه اجازه گرفت که پیاده شود و خرید کند. متعجب شدم از کارش اما اجازه دادم. در بازگشت نانی خریده بود که بین ان خرما بود و انقدر تعارف کرد که من هم لقمه ای خوردم و گفتگو در باب شیرین غذا آغاز شد مرد از نان های قدیمی که ننه اش می پخت تعریف کرد و حالا غذاهایی که خودش درست می کند .   ابگوشتی که برای هیات درست می کند و بعد از پخت گوشتها، انها را از اب جدا می ,چنان,لذتی,جملات,سیمایش,خواست,امسال,محرم,بادیه,هیاتشان,بشینم ...ادامه مطلب

  • همش که نمی شه داستان یک روز خوبو براتون تعریف کنم

  • شنگول و سرحال بیدار شدم، هوای بهاری و عطر بهارنارنج و نسیم و فیلانگفتم به مادرک زنگ بزنم حال دست شکسته را بپرسم، چنان از وضع  جسمی و روحی اش حالمان گرفته شد که جذابیت صبح به فنا رفت،گفتم کوتاه نیام، تصمیم گرفتم برم تا میدون روستا پیاده روی  , ...ادامه مطلب

  • و اینها ملک عذابند که خداوند قرار داده است برای دوستان دودره باز

  • رها منو پیچوند  رفته سفر، حالا زنگ زده با عذاب وجدان  و ابراز ندامت و اینا می گم :بی خیال بابا حالا خوش گذشت؟ می گه : اره ولی یه خانمی بود تا سه  صبح  درباره خونه و ماشین و خرید هاش حرف زد  و نذاشت بخوابیم، بعد تا صبح با صندل ترق ترقی  راه رفت نذاشت بخوابیم ، بعد ساعت شش بیدارمون کرد  که من گشنمه و نذاشت بخوابیم آیا لازم است درباره نوع و شکل و اندازه نیش من در  هنگام شنیدن این جملات توضیح بدم؟, ...ادامه مطلب

  • خلاصه سالی که نکوست از بهارش پیداست.

  • اعصاب ندارممادرک  از وقتی آمده جن رفته زیر پوستش و مدام متلک بار بابایی می کند و فضا را متشنج می کند و من مدام در تلاش برای آرام کردن شرایط هستمدوقلوها آمدند و شیطنت هایشان اختلاف مامان و بابا را تشدید کرده  این  وسط  چند ساعت قبل از سال تحویل  مادرک خورد زمین و علاوه بر آش , ...ادامه مطلب

  • و عجیب مشکل است

  • پتو ها را یک به یک داخل ماشین می اندازم و از آنچه تحویل می گیرم لذت می برم، رخت آویز را کنار بخاری می گذارم و پتوها را رویش خشک می کنم و خانه بوی دلچسب پودر ماشین و رطوبت می دهد و احساس رضایت می کنم امروز به دخترها سر کلاس گفتم  در کودکی تنها زمانی تحسین شدیم که  کار خانگی را خوب انجام دادیم و به همین دلیل است که هنوز کار خانه لذت بخش است اما باید بیاد بیاوریم بدون نیاز تایید دیگران، چه کاری برایمان رضایت بخش  بود، لذت بخش هست, ...ادامه مطلب

  • من نمی دانم دوست چه فایده ای دارد اما دیدم که آدمهای بدون دوست خالی در روحشان است که با هیچ چیز پر نمی شود

  • زمانی که تصمیم گرفتم به شمال بیایم با مشاورم از ترسهایم  صحبت می کردم، گفتم که می ترسم در آنجا تنها بمانم و نتوانم کسی پیدا کنم ، ضمن اینکه  فاصله باعث شود دوستان تهرانم را از دست بدهم. او  به من گفت دوست اگر دوست باشد فاصله مانع بزرگی برایش نیست اولا و دوما تو اگر آدمی هستی که در تهران توانستی دوست پیدا کنی در شمال هم می توانی، مهارت هایت که عوض نمی شوددیشب در میانه مهمانی پرشوری  پر از موسیقی و آواز و غذاهای خوشمزه  در حالی که از خنده قهقهه می زدم  ناگهان بیاد آوردم که من تا دو سال پیش هیچکدام از اینها را نمی شناختم و آخر شب که به خانه  برمی گشتم برای دوستانی غذای مهمانی را بردم که بیست سال است می شناسمشان , ...ادامه مطلب

  • شگفت انگیز است

  • در هنگام تدریس سر کلاس ، لحظه ای است که در پایان یک مبحث  دشوار متوجه می شوی که تو و دانشجویانت به جهان متن یکدیگر نزدیک شده اید، نشانه های ریزی دارد: به صندلی تکیه می دهد، سرش را تکان مختصری می دهد، نفس فراموش شده ای را فرو می دهد، لبخند کوتاهی می زند، آهان بی صدای می گویدو سرانجام نگاه از دهانم بر می دارد و  در چشمانش حیرت و لذتی از دانستن است آن لحظه بسیار کوتاه و غیرقابل تکرار که فورا در غوغای صندلی و گفت  و گو و سرو صدا و خنده ناپدید می شودهمان یک لحظه...,سادگی شگفت انگیز است,زندگی شگفت انگیز است,زندگی شگفت انگیزی است ...ادامه مطلب

  • بی مسئولیتی ام به فقری که در جهانم است

  • سرمای استخوان سوز با کیسه پر از خرید  خوردنی های خوشمزه  سوسولی و شالگردن سه دور دور سرم پیچیده و دستکش و پالتو می دویدم که زودتر با خانه گرم و صندلی نرم  برسم و در حال فیلم دیدن خوشمزه ها را بخورمدر کنار سطل اشغال  سر کوچه، پسرجوانی با دستان و سری  برهنه ، اشغالها را زیر و رو می کردم، شرمساری مثل پیانو پلنگ صورتی بر سرم افتاددر کیسه جستجو کردم و بین همه آن بسته ها ی بی ارزش م  به سختی یک بسته غذای آماده پیدا کردم و به پسرک تعارف کردمنوع نگاهش به جعبه گل گلی  پیانو را دوباره محکمتر کوبیدگرفت و تشکری کرد و  من فرار کردم ,بی مسئولیتی,بی مسئولیتی شوهر,بی مسئولیتی کودکان ...ادامه مطلب

  • موقعیت غریبی است عضوی از روستا بودن

  • سر کوچه ایستاده ام، خانم همسایه در حال رساندن کودکش است، پنجره پایین می دهد و دعوت می کنداقا رحمت از نانوایی بازگشته، از آن طرف کوچه  نان تعارف می کندآقای تقی پور با وانت رد شده و دست بلند می کند و بلند احوالپرسی آفای قربان نژاد هم که سرویس مدرسه است و چند تا کله از پشت پنجره هایش دیده می شود به دنبالم می آیدهمه اینها چسبیده به هم رخ می دهند و من  هم با صدای بلند  در حال پاسخگویی به محبت و سلام و علیک های پر سر و صدایشان هستم و می خندم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها