یعنی دوقلوها کشف کردن که این خانمه تو ایپد سوال جواب می ده ، قشنگ ماجرای کندی فیلم her رخ داد: مغازه تبلت فروشی کجاست؟ این سوراخ چیه؟ فارسی بلدی حرف بزنی؟ کلاغ به فارسی چی می شه؟ عکسای منو دیدی؟ اسمت چیه؟ شماره تلفنت چنده؟ منو دوس داری؟ ,بیاریش,مامانم؟ ...ادامه مطلب
شب اول که در پایان اسباب کشی موندم تو خونه، خوش خواب را بزور انداختم تو اتاق کوچیکه و بیهوش شدم، تا یکی دو هفته بعد که بقیه خونه را مرتب می کردم، هر شب همونجا ولو می شدم تا وقتی نوبت اتاقها رسید، دیدم بهتره که اتاق بزرگه بشه، اتاق خواب بنابراین بساط تخت را این طرف آوردم و یک اتاق خواب خوشگل آبی اونجا راه انداختم گبه قدیمی و کتابخونه را هم بردم در اتاق کوچیکه ظاهرا همه چی سر جاشه کاملا شیک و مجلسی فقط یک نکته کوچولو وجود دارد: من هر شب تو اتاق خواب روی تخت می خوابم، صبح ها می بینم تو همون اتاق کوچیکه ، روی گبه از خواب بیدار شدم! ,خیر,تخت,اتاق,کوچیکه,نمی,شه،,راه,بالکن,کمد,بنده ...ادامه مطلب
من خیلی ساله می نویسم ، حقیقتش هیچوقت نشمردم برای همین الان نمی دونم باید بگم چند سال، یکی که خوصله داره بره بشماره اما به مرور داره اتفاقاتی تو کامنتهام می افته که مجبورم در موردش ازتون سوال کنم آیا مطالبی که من می نویسم نا مفهومه؟ یا شما در آنها فقط روزمره گی می بینید؟ قبلا کامنتها مستقیم منظور, ...ادامه مطلب
شنگول و سرحال بیدار شدم، هوای بهاری و عطر بهارنارنج و نسیم و فیلانگفتم به مادرک زنگ بزنم حال دست شکسته را بپرسم، چنان از وضع جسمی و روحی اش حالمان گرفته شد که جذابیت صبح به فنا رفت،گفتم کوتاه نیام، تصمیم گرفتم برم تا میدون روستا پیاده روی  , ...ادامه مطلب
به رها می گم :وای چه لاله های قشنگی، اون وقت مردم ، بچه ها، نمی کنن اینارو؟گفت :عزیزم گویا خیلی وقته از دهاتت بیرون نیومدی ، چون خیلی وقته فقط باش عکس می گیرن،،،, ...ادامه مطلب
اینطور نیست که ما شلخته ها از نظم بدمون بیاد، به نظر ماها زمانی که صرف نظم می شه ارزشش خیلی بالاتر از این حرفا است ، به عنوان مثال می توان به کار ارزشمند تری مثل دراز کشیدن زیر آفتاب و هیچ کاری نکردن اشاره کرد, ...ادامه مطلب
امروز کلی خیالپردازی کرده بودم که می رم دانشگاه و دانشجو ها نیستند و منم بر می گردم خونه و گل تو باغچه می کارم و عشق و حالرفتم و در نهایت خشم و حیرت من از هشت صبح تا غروب همه کلاسها حتی جدی تر از هفته قبل برقرار شد و وقتی ساعت پنج و نیم به زور داشتم شیرفهمشون می کردم که می تونن برن و لازم نیست تا شیش بمونن، یکیشون برگشت گفت: ممنون استاد، کلاس خیلی شیرینی بود،،،جوابهای فراوانی در زمینه فرهنگ عامه و کتاب کوچه و حتی عبید زاکانی به ذهنم رسید اما رعایت ادب و متانت و اخلاقیات را کردم و تنها به لبخندی فروتنانه اکتفا نمودم ،،،واقعا داریم به کجا می رویم؟ , ...ادامه مطلب
زمانی که تصمیم گرفتم به شمال بیایم با مشاورم از ترسهایم صحبت می کردم، گفتم که می ترسم در آنجا تنها بمانم و نتوانم کسی پیدا کنم ، ضمن اینکه فاصله باعث شود دوستان تهرانم را از دست بدهم. او به من گفت دوست اگر دوست باشد فاصله مانع بزرگی برایش نیست اولا و دوما تو اگر آدمی هستی که در تهران توانستی دوست پیدا کنی در شمال هم می توانی، مهارت هایت که عوض نمی شوددیشب در میانه مهمانی پرشوری پر از موسیقی و آواز و غذاهای خوشمزه در حالی که از خنده قهقهه می زدم ناگهان بیاد آوردم که من تا دو سال پیش هیچکدام از اینها را نمی شناختم و آخر شب که به خانه برمی گشتم برای دوستانی غذای مهمانی را بردم که بیست سال است می شناسمشان , ...ادامه مطلب