یک زمانی در وبلاگستان مد شده بود جملاتی که با: نکنید آقا، نکنید شروع می شد من تجربه ازدواج را نداشتم اما بارها شاهدش بودم و ماجرای آشنایی است برایم شور و هیجان اولیه، ذوق ها و برنامه ریزی ها ، چشمهای براق، دستهای در تلاطم، نگاه های محو بعد به تدریج خنده ها کم می شود، نور چشمها خاموش می شود و در, ...ادامه مطلب
رها دیشب می گفت از شصت سالگی اش می ترسد، می ترسد که تنها باشد، می گوید در این سی سال عمرش مدام دوستانش کم و کمتر شده است، می گوید خودش دوستانش را کم کرده چون آدمها دارن دیوانه و دیوانه تر می شوندمی ترسید که در شصت سالگی اش دنیا را همه دیوانه ها فتح کرده باشند...,پایان جهان,پایان جهان 2020,پایان جهان هستی ...ادامه مطلب
سرمای استخوان سوز با کیسه پر از خرید خوردنی های خوشمزه سوسولی و شالگردن سه دور دور سرم پیچیده و دستکش و پالتو می دویدم که زودتر با خانه گرم و صندلی نرم برسم و در حال فیلم دیدن خوشمزه ها را بخورمدر کنار سطل اشغال سر کوچه، پسرجوانی با دستان و سری برهنه ، اشغالها را زیر و رو می کردم، شرمساری مثل پیانو پلنگ صورتی بر سرم افتاددر کیسه جستجو کردم و بین همه آن بسته ها ی بی ارزش م به سختی یک بسته غذای آماده پیدا کردم و به پسرک تعارف کردمنوع نگاهش به جعبه گل گلی پیانو را دوباره محکمتر کوبیدگرفت و تشکری کرد و من فرار کردم ,بی مسئولیتی,بی مسئولیتی شوهر,بی مسئولیتی کودکان ...ادامه مطلب